فردی و عمومی

انعطاف عاطفی

دیدگاه متعارف به احساسات یعنی تلقی کردن آن‌ها به خوب یا بد/ مثبت یا منفی، ما را دچار انعطاف‌ناپذیری می‌کند و انعطاف‌ناپذیری در مواجهه با پیچیدگی‌های دنیای امروز، واکنشی سمّی است. در زمان پیچیدگی های بزرگتر، تکنولوژی‌های بی سابقه، تغییرات سیاسی و اقتصادی می بینیم که افراد، بیشتر و بیشتر نسبت به احساساتشان بی تفاوت هستند؛ انگارکه در واکنش‌های خشک و غیر قابل انعطاف نسبت به احساساتشان قفل شده اند. ما برای داشتن انعطاف و شکوفایی واقعی، به سطوح بیشتری از هوشمندی احساسی نیاز داریم.

ما در فرهنگی زندگی می‌کنیم که همیشه افراد به دلیل ” قوی بودن” تحسین می‌شوند، به دلیل “همیشه خوب و آرام بودن”…. ما یاد گرفتیم که احساسات عادی و طبیعی‌مان را خوب یا بد تلقی کنیم و “همیشه مثبت بودن” به نوع جدیدی از همنوایی اخلاقی تبدیل شده است.

تحقیقاتی هم که انجام شده نشان می‌دهد که اکثر ما یا خودمان را به دلیل داشتن «احساسات بد مثل غم، عصبانیت یا سوگ» قضاوت می‌کنیم؛ یا فعالانه سعی می‌کنیم چنین احساساتی را کنار بزنیم. ما این کار را نه تنها در مورد خودمان می‌کنیم، بلکه در مورد عزیزانمان از جمله فرزندانمان هم می‌کنیم— ما آن‌ها را ندانسته، به دلیل داشتن احساساتی که منفی انگاشته می‌شوند، شرمنده‌ می‌کنیم و فورا به دنبال راه‌حل‌هایی برای رهایی از آن‌ها هستیم. هشدارهای رایجی که به بچه‌هایمان می‌دهیم مثل “گریه نکن درسته میشه!” یا “این که ترس نداره، تو نباید بترسی” و…. حاکی از این تلاش همیشگی ماست.

تحقیقات درباره سرکوب عواطف نشان می‌دهد که وقتی عواطف به حاشیه رانده شده یا مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند، قوی‌‎تر می‎‌شوند. روانشناسان به این می‌گویند “فزون‌سازی”. درست مثل وقتی که می‌دانید یک کیک شکلاتی در یخچال است و هر چقدر سعی می‌کنید به آن بی‌توجهی کنید، اتفاقا بیشتر وسوسه می‌شوید که به سراغش بروید!  وقتی احساسات عادی را به کنار می‌رانیم، تا مثبت‌گرایی کاذب را در آغوش بگیریم، ظرفیت خود را برای روبه‌رو شدن با جهانِ واقعی، از دست می‌دهیم.

جملاتی مثل « آن کار را انجام نمی‌دهم، چون نمی‌خواهم احساس یأس کنم» یا  « اگر آن کار را شروع کنم، شاید شکست بخورم… پس بهتر است آن را انجام ندهم! »  یا  «فقط می‌خواهم از این حسم خلاص شوم.» …. حتما برای شما هم آشناست… اما باید بدانیم که فقط مرده‌ها هستند که دچار استرس نمی‌شوند، یا دلشکسته نمی‌شوند، یا ناامیدی پس از شکست را تجربه نمی‌کنند… عواطف شدید و دشوار بخشی از قرارداد ما با زندگی‌اند. داشتن حیاتِ معنی‌دار یا توسعه زندگی فردی یا تاثیر مثبت بر جهان، بدون تحمل فشار و زحمت امکان‌پذیر نیست. زحمت، بهای پذیرفته شدن در یک زندگی معنادار است.

چه باید کرد؟

طبیعتا توجه کردن به احساسات منفی و ناخوشایند و ناراحتی‌ ها و دیدن آن‌ها حس خوبی را در ما ایجاد نمی‌‌کند. بسیاری از ما ترجیح می‌ دهیم که راه‌‌هایی را برای سرکوب‌ کردن یا نادیده‌ گرفتنِ احساسات ناخوشایندمان پیدا کنیم. ولی اگر از فکر کردن درمورد احساسات ناراحت‌ کننده فرار کنیم، این احساسات همچنان در روانِ ما باقی می‌‌مانند و سمّی می‌‌شوند. پس هر زمان که متوجه شدید برای رو به‌ رو نشدن با احساساتِ ناخوشایندتان تلاش می‌‌کنید، در برابر تمایل شدید برای فرار از ناراحتی‌ ها مقاومت کنید. به‌ جای فرارکردن، وضعیت ناخوشایند موجود را بپذیرید و به پیامی که به شما می‌ دهد گوش دهید. درون‌ تان را بررسی کنید و از خودتان بپرسید: «چرا چنین حسی دارم و برای اینکه دوباره کنترل زندگی‌ ام را در دست بگیرم چه کاری می‌ توانم انجام بدهم؟»

 از گفتن جملاتی مثل «من عصبانی هستم» یا «من غمگین هستم» پرهیز کنید. وقتی می‌گویید «من…….. هستم» طوری می‌نماید که انگار شما، آن احساس هستید. در حالی که شما، شما هستید و آن احساس یک منبع داده اطلاعاتی برای شماست. در عوض، سعی کنید اینگونه بگویید: «متوجهم که احساس غم دارم» یا «متوجهم که احساس عصبانیت می‌کنم.». باید بدانیم  ما مالک احساساتمان هستیم، آنها مالک ما نیستند.

انعطاف عاطفی، قدرت بودن با عواطف همراه با کنجکاوی، شفقت و به ویژه جرأتِ برداشتن گام‌های مرتبط با ارزش‌ها و هدف‌هایمان است. پس به عواطفتان بیشتر توجه کنید و با آن‌ها مبارزه نکنید….

ریحانه تابش
ریحانه تابش هستم، دارای مدارک کارشناسی روانشناسی از دانشگاه اصفهان و کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی از دانشگاه کاشان. مشاوره تحصیلی، مشاوره تربیتی و غیره. با افتخار آرزو میکنم همیشه و همه‌جا برای همه هم‌میهنان گرانقدرم مفید باشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *