محدوده امن، یک فضای رفتاری است نه یک محدوده فیزیکی. این فضا برای ما خیلی آشناست و ما در آن احساس راحتی میکنیم، در این محدوده معمولاً محیط اطراف در کنترل ماست، نیاز نیست اضطراب بالایی را تجربه کنیم و معمولاً کارهایی را انجام نمیدهیم که ما را به زحمت بیندازد. در این فضا نگرانی و دغدغهای نداریم و امور به راحتی انجام میشود، اما نکته ای که وجود دارد این است که در اینجا “جریانی” در کار نیست! همهچیز حالت راکد دارد و این رکود است که برای ذهن ایجاد راحتی کرده است. زندگی در منطقه راحتی، به معنای انجام کارهایی ایمن و آسان است که شما نتیجه آنها را میدانید. اگر از ریسک کردن و یا از انجام دادن کاری که سرانجام آن را نمیدانید، میترسید، هرگز نمی توانید بفهمید که واقعاً چه کسی هستید!
چارچوب محدوده راحتی در وهله اول به شخصیت فرد باز میگردد. برای مثال برخی از مردم دوست دارند هر روز سرکار بروند، محل کار آنها معمولاً منطقه راحتی آنهاست و اگر چند روز تعطیلی پیش روی آنها باشد و مجبور شوند در خانه بمانند اصلاً حالشان خوب نخواهد بود. اما خیلیها دوست دارند به صورت آزاد و در خانه کار کنند، آنها تحمل این را ندارند که هر روز صبح مجبور باشند از خواب بیدار شوند و سرکار بروند.
به مثال زیر توجه کنید:
شما باید در یک جمعِ بزرگ سخنرانی کنید، اما دستانتان قبل از رسیدن به تریبون شروع به لرزیدن میکند/ شما میخواهید شبکه روابط خود را گسترش دهید و با آدمهای بیشتری معاشرت کنید، اما گفتگو با غریبه ها برایتان سخت است / صحبت کردن در جلسات کاری باعث می شود اعتبار شما در محل کار بیشتر شود ، اما شما از بد صحبت کردن در حضور رئیستان می ترسید… اوضاعی مانند اینها – مواردی که برای رشد شما مهم هستند اما وحشتناک به نظر میرسد – متأسفانه بسیار فراگیر هستند. پاسخ آسان به این شرایط، اجتناب است- فرار کردن از این موقعیتها. از سخنرانی در جمعهای بزرگ انصراف میدهید؛ با افراد محدودی معاشرت میکنید و… .
ابتدا لازم است با خودتان صادق باشید. وقتی فرصتی را برای سخنرانی در یک کنفرانس بزرگ صنعتی رد کردید، آیا واقعاً به این دلیل بوده که وقت ندارید، یا ترسیدید که روی صحنه بروید و حضور پیدا کنید؟
از بهانه هایی که می خواهید در مورد اجتناب از موقعیت های خارج از منطقه راحتی خود استفاده کنید، آگاهی پیدا کنید و از خود بپرسید که آیا آنها واقعاً درست هستند یا خیر. در واقع شما هرگز قادر نخواهید بود بدون در نظر گرفتن صادقانه انگیزه های خود، بر انفعال و راکد بودن خود غلبه کنید.
پس ماندن در فضای راحتی به طورکلی باعث رشد و توسعه فردی ما نمیشود و اگر بخواهیم رشد کنیم باید از این فضا خارج شویم و میزانی از استرس را بپذیریم.
لذا یکی از دلایل مهم برای ضرورت خروج از محدوده امن، رشد کردن و پیشرفت است. با ماندن در منطقه راحتی در واقع شما در یک محدوده “ساکن” خواهید بود و حرکتی روبه جلو نخواهید داشت. زیرا شما دائما در حال انجام کارهای روتینی هستید که شما را در یک سطح ثابت نگه میدارد. وقتی یاد بگیریم که از محدوده امنمان خارج شویم و فضای جدیدی را تجربه کنیم به مرور زمان متوجه میشویم که تصوری که ما در ذهنمان از آن شرایط جدید و قرار گرفتن در آن ساخته بودیم به مراتب خیلی بدتر از واقعیت بوده است و آنچه که در ابتدا از آن ترسیده بودیم به همان اندازه فکرمان، بد و ترسناک نیست!
همچنین برای رسیدن به علاقهمندیها و آرزوهایمان باید پا را از محدوده راحتی بیرون بگذاریم. هربار که شما از محدوده امنتان خارج میشوید، یک سری از موانع ذهنتیان را به چالش میکشید و به توانایی هایتان پی میبرید، به هدفهایتان میرسید و در نهایت اعتماد به نفستان بالا میرود.
در نهایت اینکه محدوده راحتی محدوده بدی نیست. یک فضای رفتاری خوبی است، اما باید تلاش کنیم محدوده راحتی خودمان را گسترش دهیم. اگرچه منطقه راحتی شما راحتترین بخش زندگی شماست اما ماندن در آن عاقلانه نیست. زیرا منطقه راحتی کمک نخواهد کرد فرد بهتری شوید و قطعاً هیچ رؤیا و هدفی در چارچوب منطقه راحتی به دست نمیآید.