چه عاملی موجب تمایز رهبران بزرگ و معمولی می شود؟
عاملی که روانشناسان آن را هوش هیجانی یا EQ مینامند. هنگامی که دانیل گلمن مدیران نزدیک به 200 شرکت را مورد بررسی قرار داد دریافت که هوش هیجانی دو برابر مجموع بهره هوشی و توانایی افراد در عملکرد آنان اهمیت دارد. در سطوح ارشد سازمانی، هوش هیجانی عاملی است که بیش از 90 درصد تفاوت برترین رهبران را از سایرین را موجب میشود.
اما هوش هیجانی دقیقا چیست؟
بر اساس تحقیقات گلمن، این هوش از پنج مولفه ساخته شده است:
خودآگاهی
خود نظم دهی
انگیزش
همدلی
و مهارت های اجتماعی
خود آگاهی:
خود آگاهی عبارت است از فهم احساسات خود و تاثیر آن بر دیگران. رهبران خود آگاه مطمئن و صادق هستند. آنها میتوانند ارزیابی واقع بینانهای از قوت ها و ضعف هایشان داشته باشند و غالبا به گونهای متواضعانه و همراه با شوخ طبعی در مورد آنها صحبت کنند.
خودنظم دهی:
خودنظم دهی توانایی کنترل و جهت انگیزه های مخرب است. به خصوص تفکر بیش از عمل. افراد دارای این توانایی قابل اعتماد هستند، با ابهام راحت روبرو میشوند، میتوانند قضاوت را متوقف کنند و پذیرای تغییرات میباشند و پذیرای تغییرات می باشند.
انگیزش:
انگیزش به مفهوم اشتیاق به کار و برخورداری از انرژی و پایداری به دلایلی فراتر از پول و مقام است. به این معنی که هدفمند، خوشبین و متعهد به سازمان هستند.
همدلی:
همدلی توانایی فهم نیاز های دیگران و رفتار متناسب با آن است. رهبران همدل در توسعه و حفظ استعداد ها، تامین مشتریان ومدیریت حساسیت های میان فرهنگی به خوبی عمل میکنند.
مهارت اجتماعی:
مهارت اجتماعی به معنی تخصص در مدیریت روابط ، توسعه شبکه، ایجاد توافق و یافتن زمینه های مشترک است. این مهارت متقاعد ساختن رهبران را بیشتر میکند به آنها در ایجاد تغییر کمک میکند.
بر اساس پژوهش ها، همه ما میتوانیم سطح هوش هیجانی خود را از طریق تمرین هایی که سیستم لیمبیک مغز را فعال میکند ارتقا دهیم.
این روش طی سه گام به نحو احسن انجام می شود: مشوق، تمرین گسترده و بازخورد و از آنجا که تمامی اجزا هوش هیجانی به هم پیوسته هستد و خواهید دید که بهبود یکی از این سه جز میتواند عملکرد بهتر دیگر اجزا را در پی داشته باشد. مدیر اجرایی را در نظر بگیرید که همکاران معتقدند به دلیل گوش ندادن همدلی ضعیفی دارد، در جلسات تلفنش را چک میکند، گاهی حرف دیگران را قطع می کند، اغلب مسائل را ماست مالی میکند یا به نقطه نظرات متفاوت بی اعتنا است. زمانی که مدیر ارشد این نکته را به او یادآور میشود مدیر اجرایی متحیر میشود. او در نظر خودش تنها کارآمد و رک است . اما این بازخورد او را برای بهبود تشویق اش میکند. او در ذهنش جریانات خاصی را مرور میکند و فکر میکند که چه طور میتوانسته متفاوت عمل کند. او هم چنین رهبرانی را که شنوندگان خوبی هستند مشاهده میکند و سعی در تقلید رفتار آنها خواهد داشت. با هدایت مستمر توسط رئیس اش او به تدریج در توانایی همدلی بهبود می یابد و هم روحیه و هم بهره وری تیم افزایش می یابد. شکی نیست که رهبران هنوز به بهره هوشی و توانایی های فنی خوب نیاز دارند اما این توانمندی ها حداقل باید ها هستند. رهبران بزرگ باید پنج جز هوش هیجانی بالا را داشته و یا در خود توسعه دهند.